کانون طلایی طرفداران پادشاه مسی

کانون طلایی طرفداران پادشاه مسی

سالهای کابوسcr7 مسی اسطوره فوتبال جهان 2012-2011-2010-2009

 
 

یادداشت وارده: پاسخ به انتقاد از انتخاب های توپ طلا/ لطفا منطقی باشید

این مقاله صرفاً پاسخی به سری مقالات منتشر شده در فضای اینترنتی کشور و از جمله وبلاگ

بنده  می باشد که در زمینه ای آماری با نگاهی هواداری و احساسی قضیه را بررسی می کند

Getty

شاید این یکی از معدود جوابیه های یک طرفدار بارسلونا، در برابر این هجمه از مقالات انتقادی است که بر علیه این تیم در فضای اینترنتی کشورمان نشر می یابد. دلیل آن نیز ساده است، چون اغلب مقالات انتقادی مورد اشاره از جنبه ی شخصی به قضیه می نگرد و صرفا با دلایل و برداشت هایی احساسی نظر شخصی نویسنده را بازتاب می دهد و البته مطمئنا نمی توان با یک یا دو مقاله، علاقه ی کسی را تغییر داد. بنابراین در اغلب موارد از خیر پاسخ دادن به اینگونه مقالات می گذریم.

پس دلیل نوشتن این مقاله چیست؟ این مقاله صرفاً پاسخی به سری مقالات منتشر شده در فضای اینترنتی کشور و از جمله سایت گل می باشد که در زمینه ای آماری، همچون انتخاب بهترین بازیکن جهان، با نگاهی هواداری و احساسی قضیه را بررسی می کند.

 

توپ طلا، طلایی تر از همیشه!

متاسفانه در فضای جامعه ی فارسی دنیای اینترنت، کم کم در حال عادت کردن به رویه ای هستیم که پس از هر انتخابات و نظرسنجی در سطح جهان، در حالی که تمام آرا پس از پایان نظرسنجی در دسترس عموم قرار می گیرد، به عادلانه بودن انتخابات اعتراض کرده و برنده ی انتخابات را برآمده از سیستم های مافیایی و سفارش شده معرفی می کند.

این اتفاق به طور خاص در مورد جوایزی که برنده ی آن، بارسلونا یا یکی از بازیکنان آن باشد، نمود بیشتری پیدا می کند. به یکباره دلایلی مطرح می شوند که تا پیش از این برای کسی اهمیتی نداشته اند.

پس از مراسم توپ طلای جهان، این سیر، روندی صعودی تر گرفت و اینترنت پر شد از اتهاماتی که گاهاً بر عکس نظر نویسندگان آن مقالات، دلیلی بر صلاحیت بیشتر برنده ی آن جایزه، یعنی مسی نیز هست.

اینکه 509 رای رسمی و ثبت شده را نادیده بیانگاریم و سخن از مافیای فیفا برای انتخاب مسی بزنیم تنها از کسی بر می آید که هنوز اصول دموکراسی را نپذیرفته است. در حالی که فیفا برای کم شدن تناقض ها، تمام کشورها را یکسان در نظر می گیرد و به هر کشور، چه برزیل و چه مغولستان به یک اندازه اجازه ی انتخاب می دهد، و کارهایی از این دست که تنها به جهت هرچه شفاف تر شدن روند انتخابات است.

کسانی که از مافیای آدیداس و نایک و دیگر شرکت های اسپانسر تیمها، بازیکنان و فیفا سخن می گویند شاید فراموش کرده اند که همین شرکت ها، در اکثر موارد حامی تیم های مورد علاقه ی آنها نیز هستند. بنابراین اگر قرار بود مافیایی رخ دهد، این شرکت ها تلاش می کردند که ترکیب تیم منتخب فیفا را به نحوی در لیگ های مهم اروپا تقسیم کنند تا بازارهای خود را متنوع تر کنند.

تیم منتخب فیفا با رای بیش از 45000 فوتبالیست حرفه ای از سراسر جهان انتخاب شده است. اگر هنوز فکر می کنید که بارسا و مسی و لالیگا و فیفا با 45000 نفر ساخت و پاخت کرده اند تا تیم تماماً لالیگایی باشد و اتفاقاً این 45000 نفر هم همگی تن به سازش داده اند، چرا از این فوتبال فاسد دوری نمی کنید. در این صورت دیگر به چه چیزی در این فوتبال اطمینان دارید؟

متاسفانه نمی توانم به درستی نظر نویسندگان منتقدی که فکر می کنند اکثریت یک جامعه ی آماری 45000 نفری و جامعه ی آماری 509 نفری دیگر اشتباه فکر می کنند، اطمینان داشته باشم. بلکه فکر می کنم باید به قول سهراب چشم ها را شست و به این فکر کرد که این افراد چه چیزهایی در این برگزیده های خود دیده اند که به آنها رای داده اند.

نوسنده ی محترمی که در روزنامه ی ایتالیایی بازیکنان جهان را یک سری آدم بی اطلاع می داند، باید بپذیرد که مشکل از جایی دیگر آب می خورد. سری آ سالهاست که از رونق افتاده، جایی که اودینزه و لاتزیو و ناپولی هر سال با یکدیگر کورس می گذارند برای نایب قهرمانی و جالب آنکه تیمی مثل اودینزه چند سال متوالی است که درمرحله مقدماتی نمی تواند از پس تیم های بعضاً گمنام برآید و به مرحله ی گروهی بازی ها برسد. جایی که روسای پیر باشگاه های میلانی، بیش از آنکه به باشگاه خود و هوادارانش احترام بگذارند، به سود و زیان زندگی شخصیشان فکر می کنند. وقتی میلان زلاتان را بدون آنکه جانشینی برای او داشته باشد با قیمتی حتی کمتر از ارزش واقعی اش می فروشد، نباید توقع داشت که طرفداران این تیم در سراسر جهان مثل تیفوسی های زاده شده در میلان همچنان به این تیم پایبند بمانند. سخن از حزب باد بودن نیست. مردم به تیمی احترام می گذارند که به خود احترام می گذارد. تیمی که هوادارانش را محترم و مهم بداند. زمانی از لاپورتا پرسیدند که آیا رونالدینیو را می فروشد؟ و وی در جواب گفت با انجام این کار باید برای همیشه محل زندگی اش را ترک کند. آیا هنوز در باشگاه های گرفتار در دست مالکان پیر ایتالیا هواداران اینقدر قدرت دارند؟ مگر رژه های اعتراضی هواداران میلان برای جلوگیری از فروش ستاره های تیم، اثری هم داشت؟ امسال تنها زیبایی سری آ، ستاره ی جوان میلان، یعنی الشعراوی بوده است!

این مافیای اسپانیا نیست که نگاه مخاطب جهانی را متوجه لالیگا کرده، بلکه عملکرد بعضی از لیگ هاست که مخاطبان را دلزده از پیگیری اخبار آنها کرده است.

 

سخن درباره ی چرایی انتخاب تیم منتخب را به دلیل آنکه قصد اصلی نویسنده نیست، در همین جا رها می کنم و به موضوع مهمتر که عدالت یا بی عدالتی در انتخاب مسی است می پردازم.

ابتدا چند نکته را یادآوری می کنم:

1- توپ طلا یک جایزه ی انفرادی است نه یک جایزه ی تیمی! از بهترین تیم سال در مراسم دیگری تقدیر می شود! این یک جایزه ی شخصی است و به عملکرد بازیکن تعلق می گیرد نه به جام هایی که کسب کرده! بردن جام ها کمک کننده ی انتخاب شدن است نه شرط آن.

2- این جایزه در پایان یک سال میلادی داده می شود نه در پایان یک فصل فوتبالی، یعنی عملکرد نیم فصل اول سال جاری نیز اهمیت زیادی دارد. دوستانی که از حضور پپ در بین سه مربی نهایی گله دارند، گاهاً فراموش می کنند که اکثریت بازیکنان مورد علاقه شان یک نیم فصل اول کسالت بار را سپری کرده اند.

یکی از مهمترین دستاویزها برای هجمه علیه مسی انتخاب وی در سال 2010 می باشد. جایی که برخی مدعی اند اشنایدر می بایست برنده ی این عنوان می گشت. هرچند نقش اصلی در موفقیت تیم ملی هلند در جام جهانی را روبن عهده دار بود و موفقیت های اینتر مدیون مرد اول این تیم در آن سال، یعنی دیگو میلیتو بود، اما با جام جهانی ناموفق میلیتو و نیم فصل سال بعد آن، منتقدین همیشگی مسی این موفقیت ها را به نام اشنایدر سند زدند تا بتوانند او را همتراز مسی کنند. اتفاقاً بر عکس نظر منتقدین عزیز، سال 2010 و انتخابات آن، یک شرمساری برای فیفا نبود، بلکه نقطه ی عطفی تاریخی است. در این سال، فوتبال جهان و صاحب نظران آن به چنان بلوغی رسیدند که دیگر فراتر از یک جام نگریستد. دیگر ملاک آنها برای توپ طلا تنها یک جام خاص نبود، بلکه به روند یک بازیکن در سال و تاثیری که وی در جهان فوتبال می گذارد توجه بیشتری کردند. نکته ای که اگر در سال 2006 هم رعایت شده بود، مطمئناً توپ طلا به رونالدینیو می رسید که هم فاتح لالیگا بود و هم چمپیونز لیگ و جهان را نیز مسحور خود داشت، نه به کاناوارویی که بر اساس نظر منتقدین امروزی ستاره های بارسا، کسانی چون مورینیو، فاتح یک جام چند هفته ای شده است.

نکته ی جالب این است که همین دوستان، ژابی آلونسویی که پس از رونالدو، دومین بازیکن مهم و تاثیرگذار رئال مادرید است و نمونه ی کامل شده ای از اشنایدر و حتی شاید تلفیقی از پیرلو و اشنایدر باشد را ( در حالی که هم قهرمان لالیگا شده، هم در نیمه نهایی چمپیونز لیگ حضور داشته و هم قهرمان یورو شده است) شایسته ی حضور در تیم منتخب سال فیفا نمی دانند. اگر اشنایدر صاحب پاس های 30 متری در مواقع ضد حمله بود، آلونسو توانایی ارسال و بازیسازی های 70 متری را هم دارد. اهمیت آلونسو به حدی است که امثال لادروپ و شوستر می گویند برای متوقف کردن رئال، باید آلونسو را از بازی خارج کرد! توجه کردید، آلونسو نه رونالدو!!!

اما این استانداردهای دوگانه ی دوستان همچنان ادامه دارد.

این نگاه جدیدی است که در این چند سال اخیر نیز بر فوتبال جهان و صاحبنظران آن، البته به جز نمونه های وطنی آن، مستولی شده است. دیگر قهرمانی های به سبک یونان و اینتر و چلسی جهان را راضی نمی کند. دیگر امثال هررا نمی توانند با قهرمانی های کاتاناچیویی سمبل فوتبال جهان شوند، بلکه بر عکس جهان آنها را فراموش می کند، همانگونه که دی متئو را فراموش کرده! فوتبال حالا بالغ تر شده است.

امروز تقریباً تمامی لیگ ها فوتبال جهان پخش زنده می شوند، حتی بازیهای تیمهای دسته های پایین تر کشورهای صاحب فوتبال نیز پخش می شوند. از آرژانتین تا ژاپن، بازی ها از شبکه های 24 ساعته ورزشی پخش می شوند. اکثریت مردم جهان نیز با اینترنتی متفاوت از اینترنت ذغالی ما سر و کار دارند و با بهره گیری از شبکه های اجتماعی و شبکه های اشتراک گذاری سراسری، دیگر نکته ای از فوتبال نیست که پنهان بماند.

دیگر مثل گذشته نیست که جهان در صفحات روزنامه یا گزیده ی خبرها بخواند که اینتر 3 گانه کسب کرده و بنابراین توپ طلا را باید به اشنایدر داد. حالا مردم تمام بازی های فصل تیمهای بزرگ را دنبال می کنند. به خوبی می بینند که یک بازیکن در طول یکسال چه روندی را طی می کند و البته اینکه آن تیم چگونه قهرمان شده است. مردم می بینند که اینتر با شکست رم برابر سمپدوریا قهرمان شد، با مجموع امتیازی که در لیگهایی مثل اسپانیا و انگلیس فقط به درد صعود به اروپا می خورد (آن هم در حالی که سایه ای از میلان و یووه در ایتالیا باقی مانده)، مردم می بینند که در فینال جام حذفی به قول کاپیتان توتی :« فوتبال را رم بازی کرد و اینتر ضد فوتبال را». مردم می بینند که اینتر آنروز در اروپا چیزی متفاوت از سلتیک امروز ارایه نکرده است.

خوشبختانه یا متاسفانه، دیگر جهان به یک پنالتی چیپ در نیمه نهایی یا دو سه پاس گل در ضد حمله در مراحل پایانی جام باشگاه های اروپا، توپ طلای جهان را نمی دهد.

نکته ی دیگر و البته شاید خنده دار در مورد نظرات پیرامون مسی، تغییر عجیبی است که در تفسیرهای دوستان از کسانی که مسی حق آنان را خورده است، روی داده. سابقاً عادت کرده بودیم به شنیدن حق خوری در حق اشنایدرها و زلاتان ها، اما مدتی است که مدام نام ژاوی و اینیستا شنیده می شود. مثل اینکه دوستان بالاخره رقبایی هم سطح مسی برای زیر سوال بردن او پیدا کرده اند. ژاوی و اینیستا همیشه اعتراف کرده اند که مسی بهترین بازیکن دنیاست اما گویا دایه هایی مهربان تر از مادر هم هست که آنان را بهترین می داند. البته نکته خنده دار ماجرا این نیست، بلکه موضوع جایی جالب می شود که در مباحث فارغ از مسی، همین دوستان امثال اوزیل ها و پیرلوها را بالاتر از ژاوی و اینیستا می دانند و این بار موفقیت های بارسا را فقط مختص مسی می کنند. هربار کوبیدن یک بازیکن بارسا با استفاده از بازیکن دیگر بارسا!

وقتی هم که کسی از بازیکنان فعلی را برابر با مسی پیدا نکنند، دست بر روی اسطوره هایی می گذارند که سالهاست فوتبالشان تمام شده است. مقایسه دستاوردهای یک بازیکن 25 ساله با کسانی که گاهی تا نزدیک 40 سالگی بازی کرده اند. دوستانی که مسی را به دلیل عدم قهرمانی در جام جهانی سرزنش می کنند گویا انتظار داشته اند مسی در سال 2006 و در سن 19 سالگی  و تازه آنهم از روی نیمکت، آرژانتین را به فینال برساند و شاید هم تقصیر مسی بوده که در جام جهانی 2010 و با اختلاف بین مارادونا و ریکلمه پیش از جام و اختلاف مارادونا و ورون پیش از بازی آخر آرژانتین و تبعید ورون به نیمکت، مسی از مهاجم تیم به هافبک وسط تیم تغییر پست داده و وظیفه ی گلزنی بر عهده ی سایرین قرار گرفت! شاید این دوستان توقع داشته اند که مسی همزمان در دو پست بازی کند؟ شاید هم فراموش کرده اند که مارادونا در 26 سالگی قهرمان جهان شد و مسی هنوز 25 ساله است! گرچه می دانیم اگر مسی قهرمان جهان هم شود، ادعای تازه ای در راه است!

این استانداردهای دوگانه کار را برای پاسخگویی هم دشوار می کند. از یک طرف توتی ها و جراردها، مالدینی ها و رائول ها به دلیل سالها بازی در یک باشگاه تقدیس می شوند و مسی به دلیل بازی در تنها یک باشگاه مورد طعن قرار می گیرد! به چه دلیل مسی باید خود را در باشگاه دیگری ثابت کند؟ مگر بکن بائر و پله و گردمولر و ... در تیمی دیگر نیز بازی کردند تا به عنوان بزرگترین ها برسند؟ (مولر سالهای پایانی فوتبالش را در آمریکا سپری کرد اما سطح فوتبال دو لیگ کاملا مشهود است)

امروز همین دوستان نیمار را به دلیل بازی در لیگ برزیل بازیکنی ضعیف می دانند و ابا دارند که به او نام فوق ستاره بنهند اما همین دوستان در مقام مقابله با مسی، پله ای را که تمام فوتبال خود و گل های خود را در لیگ برزیل و نهایتاً لیگ آمریکا به ثمر رسانده، بزرگتر از مسی می دانند.

آیا صرف قهرمانی در جام، بزرگی یک بازیکن راهم نتیجه می دهد؟ با این حساب، حتماً پدرو از روبرتو باجو یا ویری یا آلن شیرر بزرگتر است؟ آمار قهرمانی هایشان که قابل مقایسه نیست!!!!!!

امروز مسی متهم به حمایت شدن از طرف فیفاست و برای تحقیر او، بزرگی پله را شاهد می آورند! پله ای که به گفته ی مارادونا، تنها به دلیل حمایت و هم کاسه گری با فساد فیفا به عنوان بهترین بازیکن تاریخ از طرف فیفا مطرح می شود! دنیای جالبی است، نه؟

این رشته سر دراز دارد و خارج از حوصله نویسنده است تا به تمام شبهات و انتقادات دوستان پاسخ دهد! شاید تمام تلاش نویسنده این باشد که به دوستان منتقد بگوید یا رومی روم یا زنگی زنگ! استانداردهای دوگانه را کنار بگذارید تا بتوان شما را قانع کرد!

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نویسنده: سپهر ׀ تاریخ: شنبه 23 دی 1398برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀


عناوین آخرین مطالب

نویسنده ها

طراح قالب
CopyRight| 2009 , me30-2013.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com